کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

کیمیا، دختری از ورای آسمانها

کیمیا و امیرعلی

هفته پیش چهارشنبه 19 بهمن رفتیم پیش امیرعلی و مزاحم سمیه جون شدیم...هنوز خیلی بلد نیستید باهم بازی کنید  ولی من چون تو تهران تنهایی خیلی دوست دارم دوست های خوبی مثل امیر علی که خیلی اقاست داشته باشی تا بتونی باهاشون بازی کنی ...ایشالا یه کم دیگه بزرگتر بشی کلی همبازی های خوبی بشبد واسه هم سمیه جون منتظر عکس های شما هم هستم اینم تو راه (یعنی آسانسور هههه اخه امیرعلی همش 2 طبقه زیر ما خونشونه) در حال ورجو وورجه کردن .... ...
25 بهمن 1390

شیرخشک

بعد از 1 ماه تلاش من و بابا بلاخره شیرخشک خوردی .....اخه من از هفته دیگه باید برم سر کلاس 6 7 ساعتی نیستم ......خدا رو شکر......ممنون که همکاری کرده عسلم دوست دارم و عاشقتمممممممممممممممم نحوه گرفتن شیرخشک واسه کیمیا چون من خودم خیلی دنبال راه بودم ...میگم واسه کسایی که مشکل من رو دارن: اول تو فرنی میریختم نمیخورد ...مقدارشو کم کردم و با فرنی یه قاشق فرنی و یه قاشق آب دادم خورد تا تو فرنی بهش عادت کرد ولی بازم خودشو نمیخورد.....بعد از اون سعی کردم با قاشق بهش بدم خیلی رقیق درست کردم و یه کم سیب توش رنده کردم و سیب هاشو جدا کردم یعنی فقط یه کم طعم سیب گرفت ....بعد با قاشق و یه قاشق آب دادم خورد ....با بعدی با یه پیمونه شیر که 30 سی سی آب ...
22 بهمن 1390

عکسهای دبی سری دوم

قبل از گذاشتن عکسها .....از اونجایی که میگین بهش نمیاد جیغ ویغ کرده باشه و بهش خوش نگذشته.....باید بگم که آره به اون خوش گذشت به ما نه هههههههه اخه اون پیروز میشد.....بعد هم اینکه موقع گریه واسه آدم اعصاب نمیزاره که عکس بندازم ولی یه تکه فیلم گرفتم که بعدا بهش ثابت بشه چه کرده ههههههههه حالا مابقی عکسها روز چهارم : با بابا رفتیم دوباره دبی مال آکواریم و باغ وحش پنگوئن دیدی و فواره که خواب بودی..... قبلش از دبی مال تو هتل .....که مامان داشت آماده میشد و تو هم غمگین که چرا مثل هر روز من بیدار میشم کلی باهام بازی نمیکنه .....گریه میکردی و من هم شدیدا کار داشتم باید سوپ تو رو آماده میکردم و ناهار خودم رو ساندویچ میکردم و ......دیدم ...
21 بهمن 1390

کیمیا و اولین سفر جدی!!

خوب ما بعد یه سفر 4 روز و نیمه برگشتیم این به عبارتی دومین سفر تو بود ولی اولین سفر خیلی حالت مسافرن نداشت چون شیراز بود و خونه بابا جون رفتیم....پس به عبارتی دیگه این اولین سفر جدی شما محسوب میشد.....مقصد دبی بود..... قبل از هر تعریف خاطره ایی از سفر شدیدا به همه توصیه میکنم با بچه ایی به این سن جز سفر تفریحی و سبک هیچ جا نرید!!!!!! حالا دیگه خود دانید..... خوب من 4 شنبه امتحانم رو دادم یه 2 ساعت و نیمی گیر کارای اداری بودم و بعدش هم رفتیم با هم ارایشگاه و .اسه لواین بار فسقل موهاتو کوتاه مرتب کردیم....خیلی با حال بود از بس که فضولی تا خانم آرایشگر میخواست فیچی کنه موهاتو سرتو بالا میگرفتی که ببینیداره چکار میکنه و نمیزاشتی موهاتو ک.تها...
20 بهمن 1390

وقتی پسر بودم !!!!!

هفته 12 که بودم رفتم سونو دکتر فرزانه همه میگفتن دقیق میتونه جنسیت رو بگه.....به من گفت پسره!!!!منم اولش ناراحت شدم چون خیلیییییییییییییییی دختر دوست داشتم و همش فکر میکردم نینیم دخمله... ولی بعد 2 3 روز با پسر بودنت انس گرفتم و اسم واست تعیین کردیم(بردیا)... حتی واست کلی لباس پسرونه هم گرفتم!!!!!تازه وبلاگ هم داشتی هنوز هم هست با ادرس http://bardia.niniweblog.com/ ههههه تا هفته 20 که دوباره رفتیم پیش خودش و در کمال تعجب گفت دختره!!!!!!!منو و بابا مونده بودیم بهش گفتم خودت گفتی پسره طفلک کلی سرخ و سفید شد و یه عالمه بررسیت کرد یه 1 ساعتی چک میکرد اخرش گفت نه دختره!!!!!منم که این مدت واسه خودم یه بردیا ساخته بودم با اینکه دخمل دلم میخواست و...
11 بهمن 1390

دندون دوم .....

شنبه 8 دی دندون دوم هم روئیت شد....یوهوووووووووو مبارکت باشه گلم....یک هفته ایی شبا خوب نمیخوابیدی اذیت بودی ...بمیرم وسط شیر خوردن انگشتت رو میکردی تو دهنت و میکشیدی رو لثت بعد دوباره شیر میخوردی .....به بابا که زنگ زدم گفتم دندون دوم هم دراومد گفت :خدا رو شکر پس قراره شبا دیگه خوب بخوابیم!!!! هههههه اخه نصف شب الکی بیدار میشدی و نمیخوابیدی ..... اینم عکس دندون اول که تا خدی هویدا شده و تونستم ازش عکس بگیرم ولی هنوز دومی یه نیش کم رنگ هست که فقط مامان میتونه ببینه هههههههه قربون دندونت برم من...... ...
10 بهمن 1390

اندر احوالت من به روایت تصویر

میخورمتون ها  ههههه شیطون من.... کیمیا ذر حال خوردن لاک پشت.... کیمیا در ارتفاعات..... کیمیا وقتی تک تک موهای مامانشو کنده تا بخوابه از خستگی بیهوش شده ههههههه خواب نیمروزی.....جانممممم کیمیا در حال با دقت تی وی دیدن... کیمیا وقتی من هر چی صداش میکنم و برنمگرده و فقط یه خنده زیرزیرکی تحویلم میده ههههه قربونت خوابیدنت که من سیر نمیشم ازش.... مال خودمه نمیدم......هههههه یادم نره بگم که یه کار جدید دیگه که میکنی اینه که دو تا دستات بهم قفل میکنی و میبری بالا و نگاهشون میکنی و باهوشون بازی میکنی ....خیلی بامزه اینکارو میکنی با اون صداهایی که از خودت در میاری..... ...
7 بهمن 1390

speaking من هههههه

از وقتی تقریبا 2 ماه بودی تو گریه میگفتی ماما......ولی مسلمه که اون موقع آوا و هدفمند نبود.....ولی الان بعد از گفت آبو بو بب......اول پشت هم میگفتی ما ما ما ما..... تا اینکه یه 10 روز هست کاملا میگی ماما....بازم هنوط منظورت من نیستم ولی همین که من فهمیدم چه جوری بهم خواهی گفت ماما رسما ذوق مرگ شدم هههههه تا کی بشه بیام بنویسم کیمیا به من گفت ماما....... یه 4 5 روز هم میگی ق گ و تو گلو قر قر میکنی خیلی بامزه شدی همراش هم با دو تا دستات محکم هی میکوبی رو پاها و شکمت و میگی ق ق ق ق ههههههههه و خودت کلی کیف میکنی.... ...
6 بهمن 1390